جمعه، آذر ۲۴، ۱۳۸۵

هکاته*

برای من مردی که در برابرت بنشیند
خداست

شیفته همه گوش می‌شود
به صدای دل‌نشین‌ات
به خنده‌ی ناب‌ات
که دلم را چنین به کوبش وامی‌دارد

آن زمان که می‌بینم‌ات
زبان در کامم خشک می گردد
سوزان آتشی
رقصان به برم می‌گیرد

مِه افق دیدم را می آکند
در گوش‌ام صدا می‌پیچد
عرق از چاک چاک‌ام روان می‌شود
تن‌ام به لرزه می‌افتد

پریده‌رنگ‌تر از گیاه ِ خشک می‌شوم
مرگ انگار می‌رسد
*
هکاته شه بانوی شب و خدمت کار آفرودیت

۹ نظر:

متونی برای هیچ گفت...

این شعر تقدیم به توی است که نمی دانم می خوانیم

ناشناس گفت...

:)

ye chizio ke nemishe goft mishe goft?


rasti az sefidi dast keshdi?

ba tabadole link movafeghin?

ناشناس گفت...

avalish marbot be ehssam bod az neveshtat ke nemitonam bainesh konam.

dovomish bara on bod ke ghablan ghalebe webloget sefid bod na?

sovomisham ke ....

ناشناس گفت...

be salamatii:))

ناشناس گفت...

خيلي بي ادبي گور كن خبيث

ناشناس گفت...

درود
سبک تر بگو ما هم بفهمیم.چیزهایی که در وبلاگ ما گفتی کامل نبود. از اما به بعدش افتاده. حرفت را کامل کن و منتظر پاسخت باش...

شب بخیر
ما
دوباره در آسمان های شبانه
خواهیم راند

کوماشوتا ست

ناشناس گفت...

عشق، هديه است ...
جان‌دار مجسم!

حادث می‌شود
تحميلش نمی‌توان کرد

قلب را لبريز می‌کند
قلب را لبريز می‌کند
قلب را لبريز می‌کند

با عقل فهميده نمی‌شود
به چنگ نمی‌آيد.

مقدری است که همه چيز را
دگرگون می‌سازد

_____________________


Che SakhT boOdA ..!

متونی برای هیچ گفت...

نمی دانم چرا این بی چهرگان می ترسن مشخصه ای از خود در وبلاگ بگذارند

ترسوها هزار بار شلوارشان را خراب می کنند

ناشناس گفت...

گوركن بي ريشه و استخوان
سر زمين مردگان و خاك سرد گور جولانگاهت باد تا ارواح مردگان خبيث تو را نوازش و ناز كنند
اينجا كسي از گوركني بي ريشه ترسي به دل راه نميدهد چه اسم بگذارند چه نگذارند تو غلطي نميتواني بكني