جمعه، دی ۰۹، ۱۳۸۴

scatology or eschatology

زندگی کفلمه ی سختیها ست و نشستن سر چاهک خلا

fascismo

I- "I know two types of law because I know two types of men, those who are with us and those who are against us."
~ Nazi Hermann Goering, 1936

II- "You are either with us or against us."
~ George W. Bush, November 2001

III- "How fortunate for governments that the people they administer don't think."
~ Adolf Hitler

IV- "Terrorism is the best political weapon for nothing drives people harder than a fear of sudden death."
~ Adolf Hitler

V- "All truth passes through three stages. First, it is ridiculed, second it is violently opposed, and third, it is accepted as self-evident."
~ Arthur Schopenhauer

دوشنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۴

بافه های ِ هراس


هنوز دوششیزگان ِ قامت تا قیامت بر پای
اشکهای خویش را مجال ستردن نیافته بودند
مادران ِ در چادر کفن پوش شده
با ضجه های مستمر خاک بی حاصل ِ فرداهای خود را
برباد می دادند
چشمه ساران ِ گم کرده راه
ره ِ شن زاران ِ تشنه به خون بنات
را پیشه کردند
***************************
دختران ِ هزار خاطره ی قفل زده
دختران ِ کوره راه های هزار اضطراب
سایه با خود مبرید از پس ، از که
هر نگه ِ هزار سوراخ ِهزار دیوار
صد هزاران بتر ِِ از بد برایتان خواهند بافت
دختران ِ هرس کننده ی هراس فردا
دختران ِ رسیده ی از شاخ ِ هر آن افتان
زبان در کام گیرید که ...

یکشنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۴

Holocaust

Arbeit macht frei!
کار آزاد می کند
نوشته شده بر سر در اردوگاه کار اجباری آشویتس

fascism

Don't rejoice in his defeat , you men.
for though the world stood up and stopped the bastard ,
the bitch that bore him is in beat again.
Bertolt Brecht

گزین گونه ی 4

در گاو بازی ، گاو درحکم قهرمان تراژدی است . نخست از شدت درد دیوانه می شود و بعد با مرگی
طولانی و دهشتناک می میرد
لودویگ ویتگنشتاین- فرهنگ و ارزش- امید مهرگان

چهارشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۴

شر بشر

و زمان
عبث از دریچه ی خویش
حسرتی می خواند
و من از
حصار امروز به سوی
دیروز می نگرم

سه‌شنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۴

گزین گویه ی 3

-157
فکر خود کشی آرام بخشی قوی است : با آن چه شبهای بد را که بخوبی می توان گذراند
157. The thought of suicide is a great consolation: by means of it one gets successfully through many a bad night.
فریدریش نیچه - فرسوی نیک و بد - ترجمه داریوش آشوری

waiting for Hope(a bit of rope)

ESTRAGON: Why don't we hang ourselves?
VLADIMIR: With what?
ESTRAGON: You haven't got a bit of rope?
VLADIMIR: No.
ESTRAGON: Then we can't.

--from Waiting for Godot - Samuel Beckett

دوشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۴

لغات هرز

به نظر می رسد که از بی کلامی در لابیرنت های بی سر و ته کلمات گیر افتاده ام در
جستجوی مفری از لغات به خودشان پناه برده ام و در مدح کراهتشان می نویسم . لغاتی
که صورت سکوت را چنگ می زنند و سعی در ارائه ی تصویری دیگر از واقعیت دارند
اما من نه میلی به بیان کردنشان دارم نه چیزی در خور گفتن می یابم ، انگار تمام رمق
خویش را برای بیان از دست داده ام بیانی که با گزینش شروع می شود ، گزینش لغات
نخستین انتخاب راه بر دامنه های وسیع کلامی می بندد و هر چه لغات بیشتری برای
استخراج معنا و رسیدن به مطلوب ردیف شوند راه برای انتخاب بعدی ها تنگ تر و
لاجرم لغات محدود تر می شوند -این ظلمی است به لغاتی که مرا در به گند کشیدن دنیای
دوزخی ام مدد می رسانند تا آسوده تر مرگ را به انتظار نشینم
********* *********
این نیازی است مطلق و مقاومت ناپذیر که بی وقفه مرا در معرض بارش لغات قرار می دهد
لغاتی که منتظر شلیکی از لبه ی باریک دهانی عقوبت شده اند -دهانی که پیوسته بایست
لغات را با خشونت به گوشه و کنارریخت و پاش کند تا اندام گسترده ی سکوت رابا شلاقهای
کلامی از هم بدرد و تکه پاره کند

سه‌شنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۴

Via dorolosa

ما با عادت کردن به جهان پیرامون ، بر سر گور خویش زاده می شویم - عادتی
منعقد بین سوژه های خارج از شمار و ابژه های گوناگون - عادت ما را به جهان
پیرامونمان میخ کوب می کند ورنج بدوش کشیدن این صلیب است که جایگزین ملال
می شود - ملالی که فاصله ی ما با نداشته ها را گوشزد می کند و پاندول حیات
پیوسته در این مسیر نوسان می کند: ملال----- رنج - ملال به تعبیری اندوه
روزگاران خمودی است که وجودشان را تاریخ منتفی می گرداند و انسان را تخته بند
حیات می کند ، رنج نافی پیوند انسان با زندگی است ، نشانه ی گسستن زنجیره ی
جهان درونی ما و جهان خارج - عادت موجد پیوندی ارگانیکی بین این دو دنیاست
***************
این دوئت ملال و رنج بدیلی دیگر به آدمی عرضه نمی کند - تنها تسکین و تسلا
همان رخداد یکه ی حقیقت است - این ترادف رنج و عادت ، زاییده شدن در گور
را به ذهن تداعی می کند - قنداق_ کفن - رنج وجود ، ملال زیستن -ما بی هیچ
امیدی به زندگی ادامه می دهیم - به کمک همین عادت و تن ندادن به سکوت ، بی
هیچ معنایی - به نظر می رسد سعات نصیب کسی است که می میرد

پنجشنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۴

گزین گونه ی 2

(O wort , du wort , das mir fehlt!)
"ای کلام ، کلامی که من ندارم"
آرنولد شوئنبرگ - اپرای موسی و هارون-

گزین گونه ی 1

برای انسانی که دیگر خانه ای ندارد تا در آن زندگی کند ، نوشتن تبدیل به مکانی برای "
"زندگی می شود
تئودور آدورنو -اخلاق صغیر-

Verbal tics

نیاز تحمل ناپذیربه کاربرد کلمات - نیاز بایا و وسوسه انگیزادای کلمات حایض کننده ی
سکوت ، سکوتی سرد و سربین -کلماتی که پیوند نازک خویش را با واقعیت متزلزل و
لرزان می یابند -کلماتی که از ذهن متورم عادت به صورت دهشت انگیزوجود بالا آورده
می شوند و بوی ترش اغوا گر خویش را در زیر پوست حس کسان می گسترند -کلامی
مستقل و منفک ازراوی خویش که به طرزی موذیانه و بی وقفه گسترش می یابد و مانند
زالو خودش را به صورت لحظه می چسباند ، همان لحظه ی لزجی که مرگ را از کناره
درست بر وسط جریان زندگی شلپ کوب می کند

سه‌شنبه، آذر ۰۸، ۱۳۸۴

در ستایش شکست

این اولین نوشته ی من است و شاید نیاز به معرفی شدن حس شود اما من فقط سایه ای
منقوش براین وبلاگم، دراین چند سطرکه ممکن است مثل اکثرتلاش هایم به هیچ فرجامی
نرسد و ره جز به فنا نبرد