سه‌شنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۴

Via dorolosa

ما با عادت کردن به جهان پیرامون ، بر سر گور خویش زاده می شویم - عادتی
منعقد بین سوژه های خارج از شمار و ابژه های گوناگون - عادت ما را به جهان
پیرامونمان میخ کوب می کند ورنج بدوش کشیدن این صلیب است که جایگزین ملال
می شود - ملالی که فاصله ی ما با نداشته ها را گوشزد می کند و پاندول حیات
پیوسته در این مسیر نوسان می کند: ملال----- رنج - ملال به تعبیری اندوه
روزگاران خمودی است که وجودشان را تاریخ منتفی می گرداند و انسان را تخته بند
حیات می کند ، رنج نافی پیوند انسان با زندگی است ، نشانه ی گسستن زنجیره ی
جهان درونی ما و جهان خارج - عادت موجد پیوندی ارگانیکی بین این دو دنیاست
***************
این دوئت ملال و رنج بدیلی دیگر به آدمی عرضه نمی کند - تنها تسکین و تسلا
همان رخداد یکه ی حقیقت است - این ترادف رنج و عادت ، زاییده شدن در گور
را به ذهن تداعی می کند - قنداق_ کفن - رنج وجود ، ملال زیستن -ما بی هیچ
امیدی به زندگی ادامه می دهیم - به کمک همین عادت و تن ندادن به سکوت ، بی
هیچ معنایی - به نظر می رسد سعات نصیب کسی است که می میرد