undefined: undefined
Send as e-card!
غریبگی آرام آرام راه افتاد ، مثل سایه ، از دیواری به دیواری ، از خانه ای تا خانه ی بعدی ، می خزید تا پای دیوار بعدخودش را می کشید تا سر دیوار و می سرید تا پای دیوار، سپس واهمه همه آشنایی بود و شناس .
ارسال یک نظر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر